×
اطلاعات بیشتر باشه، مرسی برای ارائه بهترین تجربه کاربری به شما، ما از کوکی ها استفاده میکنیم

چقدر خوب میشد....

چقدر خوب ميشد كه تو باشي...

چقدر خوب ميشد كه تو باشي و با من باشي...

تو را اندازه مي كردم، در دستهاي جا مانده بر روي پنجره هاي كه هيچوقت باز نشدند...

حتي به روي تو!

تو كه پنجره ها را معني كردي....

وقتي هميشه گشودي بودي به روي آسموني كه منو از چشم تو مي ديد...!

چقدر خوب ميشد كه تو باشي، حتي روي بخار شيشه...!!!

كاش هميشه چشمهايم را مي بستم كه هيچ آسماني نتواند تورا از نگاه من بگيرد...

خاطرت خاطرخواهي را خاطره كرد، خاطره من....!

شنبه 18 دی 1389 - 5:44:06 PM

ورود مرا به خاطر بسپار
عضویت در گوهردشت
رمز عبورم را فراموش کردم